کیان جون کیان جون ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

پسرای گلم کیان و کارن

بای بای پوشک

انگار همین دیروز بود که برای اولین بار پوشکت کردم و حالا دیگر آن نوزاد کوچک و ناتوان من به کودکی نوپا و شیطان تبدیل شده که دیگر نیازی به پوشک ندارد و خودت هر موقع جیش داری میـگی و میبرمت دستشویی و کلی ذوق میکنم که تو اینقدر فهمیده شدی که میتونی ادرارت را کنترل کنی بیـشتر از من خـودت ذوق میکنی هر موقـع میـری دستشویی و جیش میـکنی خودت واسه خودت دست میزنی .   ای نا هم چند تا عکسه ،از جشن کوچولویی که برای پسرم که حالا دیگه مرد شده و با پوشکاش خداحافظی میکنه گرفتم پسرم گلم با دوستش آرادجون   پسرم در حال بای بای کردن با پوشکاش ...
14 دی 1392

توسل به ائمه

دیروز رفتیم خونه بابابزرگ که مادرجون سفره حضرت رقیه و ختم انعام داشتن که واسه تو موقعی که مریض بودی نذر کرده بودن  و حالا که پسرگلم خوب شده وقت ادای نذر است .ایشالله حضرت رقیه نگهدار پسرم باشه .            ...
9 دی 1392

دعا برای سلامتی کیان

                                                                یکماه از روزی که پسر عزیزم رو عمل کردن  گذشت یک ماهی که پر بود از استرس و عذاب برای من که مجبور بودم توی این مدت که اشتها نداشتی به زور بهت غذا بدم و تو کلی اذیت شدی هر روز که چشم باز میکردیم تا شب سرفه هاتو چک میکردیم ببینیم نسبت به روز قبل کمتر شده یا نه مد...
8 دی 1392

شب یلدا

امروز رفتیم  پیش دکترت  که ببینیم کاملا خوب شدی یا نه که خوشبختانه دکتر گفت خیلی خوبه و دو هفته دیگه باید ببریم از ریه ات عکس بگیریم که انشاالله پرونده بیماریت بسته بشه . بعد از اونجا رفتیم پیش خاله ناهید که افتتاح مزون لباس عروسش بود ولی چون هوا سرد بود تو با بابایی توی ماشین بودین و توی خیابان دور میزدین تا من یک کم پیش خاله جون باشم ساعت ٧رفتیم خونه بابابزرگ و شب یلدا رو کنار عموجون و عمه ها و بابابزرگ و مادرجون بودیم. اینم چند تا عکس از وروجک مامان که تا میخوام ازش عکس بگیرم یه جوری باید عکسا رو خراب کنه پسر شکموی مامان اون همه خوراکی رو با هم دیده نمیدونه ازکدوم بخوره اونم وقتی که توی خوراکی...
3 دی 1392
1